واقعا نمیدانم کجا را اشتباه کردم
واقعا نمیدانم کجا را اشتباه کردم
وقتی بر میگردم به عقب به گذشته، واقعا اینطوری نبود کجا را مگه زیاده روی کردم کجا را اشتباه رفتم
که حالا باید اینگونه تمامش کنم
روزهای اول روزهای خوبی بود
یادم میاد ساعت ها تا پاسی از شب در گوگل تالک چت میکردیم
الان این بعضی مواقع این گفتگوها را میبینم
الان میبینم حتی این دوستیمان زوری شده خشک ، رسمی و بیحال مگه کاری داشته باشد که تماسی بگیرد
حال ک یاد صحبتی ی دوست میفتم ک از سر دلسوزی حرفهایی بهم زد حتی انگیزه اینکه بهش ی پیام بزنم ک حالت چطوره
را ندارم نه به اون نه به هیچکسی
یاد حرفهای ان دوست میوفتم ک او،آن روز از سر دلتنگی به اوگفت .
در یک لحظه چندین احساس به من حمله میکند:تنفر،دلشکستگی
غم و دورویی
وقتی ک با التهاب صورت افروخته اش به من گفت تقصیر خودت است او فقط برای کارهایش ،کارهایی که باید خودش انجام میداد ازت سوءاستفاده کرد
وقتی گفت" او تو را مزاحمی میداند که فقط میخواهد از مزاحمت تو فرار کند
وبه شدت با رفتارهایت مزاحمش می شوی"
گفت"من بارها شاهد بی احترامی او به تو بوده ام" سرم گیج خورد انتظار تا این حرفها را نداشتم یاد مزاحم های خیابانی افتادم و خودم را در آنها دیدم
واقعا هرچه به جلو امدیم خاطره ها چه گلوگیر میشوند خراشنده زخمی و سوزان
ولی کاش این حرفها را به خودم میزدی
کاش یک میامدی و انروز صحبت میکردی شاید حرفهای من تازگی داشت
ونیامدی و نیامدین و با یک معذرت خواهی کوچک حلش کردین
یادم می آید هر وقت قراری جلسه ای کاری بود( در جلسات وجشنهای دوستانه ک کاری با ما نبود)
از جو اونجا و برخورد های اونجا یک اضطراب شدیدی بهم می آمد و همیشه بعد از اتمام به خودم قول میدادم که دیگر قلم پام بشکندواونجا نیام
اما چه کنم هدفم از توو رفتارهای توو دیگران مانند اینکه غریبه ای که در میان جمعی از دوستان مانند نامحرمی گم شدم مهمتر بود
دوست داشتم کاری بکنم نه برای تو اما دوست داشتم انگیزه ای بشی برای اینکه تمامش بکنم
تمامش کردم اما نه انگیزه ای شده ای نه دلگرمی نه تو نه دوستانت
دوست داشتم یک یادگاری کوچکی بگذارم بروم
برنامه های زیادی داشتم اما قول دادم این که تمام شد دیگر تمام شد
یادم می آید آن عکس را که از حسن حسین نقی و تقی تشکر کردی و چه خالی بود جای اسم ما
همیشه احساس میکردم با رفتارت میخواهی طرز فکرت نشان بدهی اما رفتارت برایم مهم نبود
و تمام اینها زمانی بود که مصیبت کشیده بودم وداغ دیدهبودم اما گذشت و
اما هنوز هم ک هر از گاهی ب یادت میوفتم احساس خوبی دارم هرچند خاطرات گذشته رعد و برقی بر این تفکر میشود و زودگذر
اما واقعا قبول داشتم که دنیایی از مشکلاتی و داری میجنگیکه به هدفت برسی دوست داشتم کمکت کنم وکاری برایت انجام بدهم
شاید بخاطر همین بود که بهت احترام میگذاشتم و میگذارم
امانمیدانستم مزاحم خیابانی برایت خواهم شد
اما اون روز حرفهای آن دوست لرزه ای در دلم ایجاد کرد که تمام وجودم لرزید
کاش می امدی و حرفهایم را میشندی که میفهمیدی همه اش سو تفاهمی بود که فکر میکردی.
من یاد گرفته ام که مکان ها جای ماندن نیست چند صباحی میمانی وباید بروی
میدانم و یاد گرفتم اما دوست نداشتم اینگونه برم
میدانم ک اشتباه کرده ام اما نمیدانم کجا را اشتباه کردم
ولی میدانم با این حرفهایت و حرفهایش که با رفتن من
خیلی ها آسوده خواهند شد.
و من میمانم با تمام خاطرهاتم و اشتباهاتم و مسیری که باید بروم
و تنی خسته و رنجور که طاقتی ندارد اما مسیر این چیزها را نمیفهمد.

یوزپلنگ آسیایی(ایرانی) آخرین بازمانده های یوزپلنگ در کل آسیا که تعداد کمی از آنها فقط در مناطق محدودی در ایران باقی مانده اند سریع ترین پستاندار دنیا و یکی از زیباترین گربه سانان دنیا این حیوان زیبا و مظلوم که اکنون سرنوشتش را دست ما ایرانیان سپرده است